و آن مطلب اين بود: من همه ساله مكه كه مي رفتم، قبل از رفتن به مكه به محضر آيت الله بهاءالديني مي رسيدم و توصيه مي خواستم از ايشان. ايشان به من توصيه هايي مي كرد و من اين توصيه ها را در سفر مكه عمل مي كردم. بعدهم كه داشتم مي آمدم، يك عمامه اي يا چيزي را براي ايشان هديه مي خريدم. اين دفعه كه رفتم محضر ايشان اين مطلب را فرمودند:
شما وقتي كه مي رويد مسجدالنبي از قسمت جنوب شرقي مسجد، از آن قسمت هفت قدم مي آيد به جلو و قسمت بعدي را هم گفت كه من نمي توانم دقيق به شما بگويم، به خاطر اينكه ايشان اين را به وديعت پيش من گذاشت. آن وقت از دو طرف به من دستور داد وقتي كه قدم زدي آمدي جلو رسيدي به آنجا، آنجا بنشين و اين ذكر سبعه را بگو. اين ذكر را كه گفتي ان شاءالله به حوائجت خواهي رسيد.
ذكر سبعه عجيب است، علامه حسن زاده آملي بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب اذكار سبعه را دارد كه اينها را از آسيدعلي آقا قاضي گرفتند، ذكر سبعه واقعاً يك ذكري است كه معجزه مي كند در نفس انسان، عجيب معجزه مي كند.
آقاي صديقي مي گويد، عرض كردم: آقاي بهاءالديني چه وجهي دارد كه من بايد آنجا بنشينم و اين اذكار سبعه را بگويم؟ چه وجهي دارد هفت قدم از آنجا قدم بزنم؟
حالا همه دارند مثل شما گوش مي دهند، همه دارند دقت مي كنند آقاي صديقي چه مي خواهد بگويد؟

گفت: وجهش اين است كه دارم به شما مي گويم فقط پيش شما بماند. وقتي كه حضرت زهرا سلام الله عليها آمد براي دفاع از علي ابن ابيطالب عليه السلام بدنش خون آلود بود وقتي كه آمد، كه داخل مسجد وارد نشد، وقتي كه برگشت ديگر توان از او رفت ديگر به گونه اي شد كه مي خواست ادامه راه را بدهد، نتوانست، آنجا نشست و فكر مي كنم كه آن مكان به خون فاطمه سلام الله عليها رسيده است؛ آنجا حاجتتان را بخواهيد.
فرياد گريه جمعيت بلند شد، بعد آقاي بهاءالديني مي گويد: اين كار را انجام بده. ايشان مي گويد: من رفتم اين كار را انجام دادم، حالا تو نگو آقاي بهاءالديني خودش هم نظر دارد، نيت دارد يا حاجتي دارد، چون خودش مشرف نمي شود.
حالا جالب اين است كه حضار دارند به آقاي صديقي توجه مي كنند، از اعيان شخصيتي مملكت و هم آقاياني كه شركت كننده بودند، ايشان هم با ضرس قاطع دارد مطلب را مي گويد.
گفت: من رفتم مدينه همين كار را انجام دادم، بعد از اين رفتم مكه ديدم از بلندگو صدا مي زنند: آقاي صديقي دوباره بروند مدينه، من دوباره رفتم مدينه. چند روزي مدينه ماندم، وقتي برگشتم به ايران يك عمامه اي خريده بودم رفتم محضر حاج آقا، رسيدم، تا سلام عليك كردم بدون اينكه حرفي بزنم، حاج آقا بهاءالديني فرمودند: ميداني ثمره ذكر امسال چه بود؟
گفتم: نه!
گفت: نميداني ثمره ذكر امسال چه بود، نگرفتي؟
گفتم: نه!
فرمود: امسال ثمره ذكر شما يكي اين بود كه شما دو بار آمديد مدينه!
گفتم: شما مطلعيد من دو بار امسال آمدم مدينه؟
گفت: بله آنجایي كه نشسته بوديد ذكر مي گفتيد، در آنجا با تو بودم.
اين نوارش در بيت آقا هست، دم در كه مي فروشند، نوار سه سال قبل فاطميه؛ بعد برگشت و گفت: ثمره دوم اينجا بود، كه تا گفت مجلس به هم پاشيد، اينقدر مردم به خودشان زدند و گريه كردند كه آقا تشريف بردند؛ ديدند كه ديگر نمي شود جمعيت را اداره كرد.
فرمودند: ثمره دوم اين بود كه آن نيتي كه من مي خواستم، به آن نيت رسيدم و آن اين بود كه امسال مقام معظم رهبري به ديدار امام زمان نائل آمد.
